تلویزیون گزارشی از شهر ایلام پخش می کرد . شهری که با منابع خدادادی نفت و گاز طبیعتا باید ثروتمند بود ولی گزارشها این را نشان نمی دادند .
خانمی میانسال از بیکاری دو فرزندش صحبت میکرد با وجود فوق لیسانس بودن پسرش او نتوانسته کاری پیدا کند و ان یکی فرزندش هم با مدرک لیسانس بیکار است .
جوانی از نبود صنایع تبدیلی در شهر صحبت می کرد و اینکه جوانان در ایلام کاری بدست نمی اورند .
کشاورزی که از فروش محصولاتش به قیمت ارزان به دلالها ناراضی بود و اینکه هیچ نظارتی وجود ندارد و ...
گلی فکر می کرد این مشکلات کی تمام میشود و اینطور که معلوم است هیچوقت ، او فکر میکرد چرا فقط زمان انتخابات مشکلات مردم نمایان میشود ؟
آیا این نماینده های محترم بعد از انتخاب شدن می توانند معجزه کنند ؟
آیا همه مشکلات جوانان ، مسکن ، کارو استخدام ، فقر ، بیکاری و ... قرار است با این انتخابات حل شود ؟
گلی به بچه های خودش می اندیشید که به دنبال کار بودند .